پی ساختمان پژوهش را نزنیم

مدتی پیش مطلبی را با عنوان زلزله پژوهش منتشر کردم که به لطف دوستان بازخوردهای خوبی گرفتم. برخی از دوستان موافق استفاده از کلمه زلزله پژوهش بودند و عدهای نیز مخالف، بعد از بحثهایی که داشتیم به این نتیجه رسیدیم که هر موضوعی که دیگران صرفاً در آن ورود کرده باشند و پژوهشی انجام داده باشند (حال میتواند پایاننامه باشد، مقاله باشید یا ...) موضوع از بین نرفته است و نمیتوانیم بیان کنیم که موضوع همانند کیک ناخنک زده شده یا به تعبیری دیگر دهنی شده است و این میتواند حاصل از عدم همکاری استاد راهنما با دانشجو و یا سخت بودن مساله پژوهش باشد. اما برخی افراد هستند که واقعا هدفشان دهنی کردن است، در مبحث زلزله پژوهش از ناخنک استفاده کردم چون مطلبی کلی بود اما اینبار هر کار جدیدی که خوب به موضوع نپرداخته است و موضوع را خراب میکند را زلزله نمیدانم، بلکه به نظر من برخی افراد از عمد و فقط بهدلیل اینکه آن موضوع به اسمشان ثبت شود، از پی ساختمان را خراب میکنند. یا آگاهانه طبقه اول را خراب میکنند و به طبقات بالایی اهمیتی نمیدهند. داستانش شبیه همان شخصی است که سوار بر قایق بود و گفت میخواهم جایی که خودم نشستم را سوراخ کنم، برخی کارها امنیت جمعی را به خطر میاندازد و شخص بی اهمیت به وضعیت موجود و دیگران اقدام به کاری برای ارضای نیاز خود میکند. حال میخواهم کمی موضوع را بسط دهم، در بخش قبلی در مورد بی ارتباطی برخی حوزههای علمی با رشته علم اطلاعات و دانششناسی بحث کردیم، چیزهایی که به نظر من ارتباطی با رشته علم اطلاعات و دانششناسی نداشتند یا اگر میتوانستند مرتبط باشند خوب پخته نشده بودند. آنگونه که وقتی متخصص علم اطلاعات مطلب را مطالعه میکند به صورت کمال و تمام متوجه موضوع شود و به زبان خودمانی متوجه شود با خود چند به چند است. حال میخواهم کمی تخصصی تر و مصداقی تر به این بحث بپردازم. به جرئت میتوان گفت که حدود نیمی از موقعیتهای کاری برای دانش آموختگان رشته علم اطلاعات و دانششناسی کار در کتابخانهها و مراکز اطلاع رسانی است. کتابخانههای ما به عنوان یکی از بزرگترین بازارهای کاری رشته علم اطلاعات و دانششناسی مشکلات زیادی دارند از مشکل در جذب مخاطب گرفته تا مشکل مجموعه سازی، سازماندهی، بازاریابی، تبلیغات، ساختمان و تجهیزات، مرجع و ... مشکلاتی که از دل هر کدام چندین پایاننامه مقطع دکتری و کارشناسی ارشد میتوان استخراج کرد. بعضی وقتها با خود فکر میکنم خب گیریم که صد پایاننامه هم نوشته شد وقتی استفاده نمیشوند و همه قرار هست در کتابخانه خاک میخورند، چرا بنویسیم؟ چرا پژوهش کنیم؟ چرا برخی موضوعات کاربردی را انتخاب کنیم؟ و ... یا اینکه مدیران ما هیچوقت به پژوهشها اهمیت نمیدهند و به جرئت میتوان گفت که مدیران زمان انجام اصلاحات و تغییرات در سازمان یا اصلا به پژوهشهای انجام شده مراجعه نمیکنند یا اگر هم مراجعه کنند به صورت کلی و بدون بررسی کامل زوایا دست به تغییر میزنند و بیشتر هدفشان توجیه تغییرات در سازمان است. مدیران ما معمولا با الگوبرداری از بسیاری از مراکز اطلاع رسانی داخلی و خارجی پیشرو اقدام به تغییر در کتابخانه میکنند. البته من با الگوبرداری مخالف نیستم اما الگوبرداری صحیح با کل جزئیات. قبل از اینکه ما از مرکزی الگو برداری کنیم ابتدا باید امکان سنجی عملی کردن اقدامات مرکز الگو را در کتابخانه و مرکز اطلاع رسانی خود انجام دهیم و مشخص کنیم که برنامه اجرایی در سازمان الگو آیا قابلیت انجام در سازمان ما را دارد یا خیر؟ نمیخواهم خیلی از موضوع اصلی فاصله بگیرم، برگردیم به موضوع، ولی باز با خود فکر میکنم که خب ما بنویسیم شاید واقعا مدیری در آینده مجاب شد به نوشته ما استناد کند و کارش را علمی پیش ببرد. آنقدر باید در یک حوزه نوشته شود که دیگران مجبور به گوش دادن به حرف شما شوند. متاسفانه در جامعه ما برخی از اساتید و در کنار آنها دانشجویان اجازه استفاده از موضوعات کمی قدیمی ولی کاربردی را نمیدهند. جالب است اشاره کنم که طبق جدیدترین گزارشهای سازمانهای متولی پژوهش در کشور، بیش از 70 درصد از پژوهشهای داخلی و بیش از 98 درصد از پژوهشهایی که ایرانیان در مجلات معتبر بین المللی منتشر میکنند کاربردی برای جامعه ایران ندارند و ارتباطی با نیاز جامعه ندارند. بیشتر پژوهشهایمان یا شابلون کاریست از پژوهشهای خارجی یا سرک کشیدن ناموفق و ناکامل به حوزههای جدید و به قولی دهنی کردن موضوعات پژوهشی نوین و یا صرفا کاری برای انجام هستند. نتیجه کار میشود وجود مشکلات عدیده در جامعه ما، از مشکلات اخلاقی و فرهنگی گرفته تا مسائل علمی و معضلات اجتماعی، وقتی هم در مورد مشکلات جامعه بحث میشود همه ما به مکتب نرفته، مساله آموز صد مدرس هستیم و در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی علامه دهریم. اما زمان عمل که میرسد کسی راهکاری ندارد و اگر راهکاری هم ارائه شود آنقدر دانسته و ندانسته زیرسوالش میبریم که دیگر شخص جرات تکرار مجددش را ندارد.