آینده نگری یا آینده پژوهی؟!

چند وقتي است كه نقل مجالس و محافل مساله آب شده است، بعد از آب به آلودگی میرسیم و برق و گاز و نفت و بنزین و ...، برخی وقت ها به این نتیجه می رسم که هر چی کمتر بدانیم شاید برایمان بهتر باشد؛ شاید آسوده تر زندگی کنیم. من که هر روز اولین کارم چک کردن اخبار بود و سعی میکردم به عنوان یک متخصص علوم اطلاعات نگاهی به پیرامونم داشته باشم مدتی است به این فکر میکنم اگر کمی کمتر بخوانم یا کمتر ببینم شاید شب ها آرامتر بخوابم. نمیدانم فقط یک فکر است که گهگاهی در خلوتم جرقه میزند و زود خاموش می شود. در یکی از این خلوتهای تک نفره که در میان جمع هم بود و کلماتی چون کم آبی، آلودگی، باران و و و مدام به گوشم می‌خورد یاد یکی از تجربه‌هایی که همیشه در ذهن من زنده مانده است، افتادم. جشنواره پروژه‌های دانش‌آموزی تبیان، جایی که دانش‌آموزان با ذهن‌هایی سرشار از خلاقیت، ایده‌هایی درخشان درباره کاهش آلودگی، تولید انرژی پاک، رفع کم‌آبی و حتی حل معضل فروچاله‌ها ارائه می‌کردند. هر سال در آستانه جشنواره، نامه‌ها و دعوت‌نامه‌هایی برای مدیران، معاونان، شهرداران و مسئولان مرتبط ارسال می‌کردیم تا بیایند و شاهد این ظرفیت‌های شگفت‌انگیز باشند. اما دریغ از پاسخ، دریغ از حضور حتی برای عکس گرفتن. چه ایده‌هایی که شنیده نشد و چه استعدادهایی که به‌دلیل نبود حمایت، هرگز به ثمر ننشست؛ جشنواره های دیگر مثل حرکت و رویش هم همینطور.

دانش‌آموزان و دانشجویان بسیاری را می‌شناسم که اختراعات ارزشمندی در حوزه آب داشتند، اما در فقدان حمایت و نبود مسیرهای مشخص، توانمندی‌هایشان دیده نشد. شاید اگر زودتر به فکر می افتادیم و دادهایی که دور و برمان زده میشد را میشنیدم امروز با این مشکلات مواجه نبودیم.!  بحران منتظر سیاست‌گذاری‌های کُند نمی‌ماند و هر تأخیر، هزینه‌های سنگین‌تری را بر دوش جامعه تحمیل می‌کند که متاسفانه کرده است.

در همین افکار بودم که پیامی از میلاد روشنی دیدم که یادآوری برای همایش هشتم ادکا بود و تصاویری که از آن همایش در کانال کتابدار سلام منتشر کرده بود. نگاهی به کانال و گروه پشتیبانش انداختم. دیدم چقدر گلایه ها در مورد شغل، مهارت، توجه، اهمیت به دانشجو و... هست که شاید گاها ما بی خبریم و یا دوست داریم که بی خبر باشیم. در هفته کتاب، کتابداری و کتابخوانی هم هستیم و شاید از چالش حرف زدن خیلی خوب نباشد. اما به نظرم حرف را باید زد شاید آنی که باید بشنود، بشنود. رشته ما نیازمند توجه عمیق‌تر، تصمیم‌های آینده‌نگرانه و شنیدن صدای دانشجویان، پژوهشگران و نوگرایانی است که با مسائل نوین شناختی، فناورانه و اطلاعاتی درگیرند.

در دنیای امروز، شنیدن مهم‌تر از گفتن است؛ باید دید، باید شنید، باید فهمید و سپس آینده را ساخت. و این آینده بدون توجه به ایده‌ها، دغدغه‌ها و نوآوری‌های نسل جوان هرگز شکل نخواهد گرفت. نکاتی که مطرح می کنم شاید برای برخی ها تکراری باشد یا پیشتر از من شنیده باشند ولی در کلاس درس، رسالت ما تنها انتقال مفاهیم نظری نیست. ما معلمان وظیفه داریم دانشجو را آگاه، پرسشگر، دارای تفکر انتقادی و مجهز به سواد اطلاعاتی تربیت کنیم. کلاس درس نباید به ارائه اسلاید و خواندن جزوه محدود شود؛ کلاس جایی است که باید در آن قدرت تحلیل، توان پرسشگری و شهامت اندیشیدن رشد کند. دانشجو هر لحظه‌ای که در دانشگاه سپری می‌کند برایش آموزش و یادگیری است. ارتباط با همکلاسی، استاد، هم رشته ای، هم دانشگاهی، کارکنان و حتی همین رفت و آمدها در محیط دانشگاه منبع بسیار ارزشمندی برای یادگیری است. دانشگاه فرصتی است برای ساختن انسان‌هایی که قرار است آینده را بسازند.

از نگاه من دانشگاه فقط آموزش و پژوهش نیست؛ دانشگاه زیست‌جهان دانشجو است. جایی است که شخصیت، نگرش، مسئولیت‌پذیری و مسیر آینده افراد در آن شکل می‌گیرد. شاید لازم باشد در کنار آموزش‌های تخصصی، درس‌هایی از جنس زندگی هم به دانشجویان بیاموزیم چه اشکال دارد که در کلاس ما درس صبر، تاب‌آوری، مواجهه با مسئله، اخلاق حرفه‌ای و مسئولیت اجتماعی به دانشجویانمان بدهیم. دانشجویان نیاز دارند از تجربه‌های واقعی بشنوند، مسیرهای شکست و موفقیت را ببینند و با دنیایی روبه‌رو شوند که تنها با فرمول و مقاله نمی‌توان آن را فهمید.

از نگاه من گروه‌ها و ساختارهای آموزشی باید انعطاف‌پذیرتر شوند و تغییراتی بنیادین در برنامه‌ها و روش‌های آموزشی ایجاد کنند تا نسل آینده وقتی چند قدم جلوتر رفت، با موج سنگین‌تری از بحران‌ها مواجه نشود. چالش‌هایی که اگر امروز برای آن‌ها نیندیشیم، فردا دامنگیر جامعه، دانشگاه و حتی آینده علمی کشور خواهد شد (مثل چالش آب).

نسل جدید بیش از هر زمان دیگری نیازمند انگیزه، همراهی و شنیده شدن است. باید بدانیم دغدغه‌هایشان چیست؛ جهان ذهنی‌شان چگونه شکل گرفته و نگاهشان به آینده چه تفاوتی با نسل‌های قبل دارد. شنیدن حرف دانشجو نه یک لطف که یک ضرورت است. اگر ظرفیت‌های فکری و انرژی این نسل نادیده گرفته شود، جامعه سرمایه‌ای بی‌بدیل را از دست خواهد داد.

دانشجو وقتی احساس کند دیده می‌شود و ارزشمند است، پژوهش برایش معنا پیدا می‌کند، یادگیری برایش لذت‌بخش می‌شود و مسیر تلاشش روشن می‌گردد. دانشگاه باید جایی باشد که جوان در آن تجربه زیستن بیاموزد، مسئولیت‌پذیری را تمرین کند و مسیر خودش را پیدا کند. خروجی دانشگاه نباید تنها مدرک باشد؛ باید انسانی باشد که برای ورود به دنیای ناشناخته آینده آماده است.

در نهایت، هرچه بیشتر به دانشگاه، به نسل جوان و به ساختن فضای رشد و خلاقیت توجه کنیم، آینده‌ای روشن‌تر پیش روی ما خواهد بود. به نظرم سوالی که همه ما باید از خودمان بپرسیم این است که انتظار داریم دانشگاه چه نقشی در جامعه ایفا کند؟ ما در ایفای این نقش چه وظیفه ای داریم؟